گفتگو با برادر بزرگوار شهید والا مقام امید اکبری -اصفهان
گزارش : پایگاه خبری مجمع جهانی خادمین
شهدا. بسم رب الشهدا و الصدیقین ﻋﺎﺷﻖ که ﺷﺪی ﺧﻄﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ بکنی حتے به ﺧﻮدتﺟﻔﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ بکنے حالا که ﺷﺪی ﭼﺸﻢ به راه ﻣﻬﺪی(ع) ﺟﺰ ﺑﺮ ﻓﺮﺟﺶ دﻋﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ بکنے
*خبرنگار مجمع : امشب در خدمت برادرشهید مدافع وطن امید اکبری هستیم سلام علیکم طاعات و عبادات تان قبول از شما ممنونم که دعوت ما رو قبول کردید. لطفا خودتان را معرفی کنید.
**برادر بزرگوار شهید : خواهش میکنم و خداقوت میگم بشما اجرتون با شهدا. حمید رضا اکبری هستم برادر شهید امید
*: لطفا بیوگرافی کوتاهی از شهید برایمان بگوئید.
**: متولد دیماه ۶۸ دیپلم تجربی از نوجوانی در فعالیتهای بسیج مسجد محل حضور داشتن و بعد از دیپلم خدمت سربازی رفتن و برقکاری ساختمان بودن ولی خیلی تلاش و پیگیری کردن استخدام سپاه بشن و بالاخره استخدام نیروی زمینی شدن بعدش هم عضو گردان تکاور و خلاصه رفتن به دوره های متعدد تکاوری
*: بهترین خاطره ای که از کودکی تان با شهید بهیاد دارید،تعریف کنید.
**: بسیار پر جنب و جوش و از همان زمان پای کار هیات بودن مرید پر و پاقرص مرحوم سید جواد ذاکر
*: از نظر شما بارزترین خصوصیات اخلاقی شهیدتان چهبود؟
**: خیلی روحیه اهل خدمت داشته باشد و به پدر و مادر علاوه بر محبت واقعاً خدمت میکرد و احترام می گذاشت من از چیزی که یادمه ازسنین نوجوانی یک بار من یادم نمیاد که به من کوچکترین کم احترامی داشته باشند این یکی از خصوصیات بارز ایشان بود دومان اینکه واقعاً عاشق اهل بیت بود جوری برنامه تنظیم می کرد به هیئت که شب جمعه بودبرسه این روحیه توسل به اهل بیت رو ما خیلی ازشون دیدیم
*: از چه زمانی به فکر تشکیل هیئت افتادند؟
**: خوب اینها یه جمعی از دوستان بودم نبا محوریت سید رضا نریمانی فکر می کنم سال ۸۵ این هیأت رو به هم تشکیل دادند یکی از پایههای ثابت امید بود
*: از کارهای شهید در بسیج و کارهای فرهنگی شان بگوئید.
**: امید هم مثل همه شهدا این مسیر را خودش انتخاب کرد دقیقاً رفت و قسمت عملیات سپاه و میگفت اینجا آخرش شهادته و خودش شهادت را میخواست خیلی موقع ها از پدرم از مادرم وقتی یک کاری براشون انجام می داد میگفت برای من دعا کنید من شهید بشم فعالیت های خیلی زیادی بود اردوهای فرهنگی مثل مشهد مقدس مراسم اعتکاف واقعا پا کار بود اردوهای جهادی که این اواخر زیاد شده بود برگزاری مراسم محرم و ایام فاطمیه
*: آیا متاهل بودند؟ ثمره ازدواج شان چند فرزند بود؟
**: بله یه پسر دارن علی آقا که الان ۳ سالشونه
*: آخرین دیدارتان چند روز قبل از شهادتشان بود؟ چه خاطره ای از این دیدار به یادتان مانده است؟
**: ایشون مأموریت شرق کشور میرفتند ۲۰ روز اونجا بودند ۱۰ روز خونه آخرین باری که من دیدمشون دقیقاً دو روز قبل از اعزام بود که اومدن خونه ما به مراسم حدیث کسا داشتیم و من از ایشون خواهش کردم که خودت برامون بخون . ایام فاطمیه اول بود و فوق العاده حالش عجیب بود هم من هم سایر حاضرین مراسم تعجب کرده بودیم چرا اینقدر گریه میکنه قبل از این هم هفته قبلش ایشون منزل خودشان سه شب روزه گرفته بودند به اعتقاد ما هرچی بود تو این رکضه ها گرفتن و آخر یکشنبه شب بود که خونه ما بودن و گفت من دارم میرم گفتم این سری زود داری میری و آخرین تلفنم روز قبل از شهادت فکر کنم گفت من فردا صبح دارم میام و این آخرین صحبتی بود که من با ایشان داشتم خیلی پیگی بودن برن سوریه گویا میدونستن شهید میشن ولی دوست داشت تو سوریه باشه هر وقت یاد آخرین دیدار میافتم بهم میریزم
*: عذر میخوام اگر ناراحت شدید ان شاءالله شهیدتون با آقا امام حسین محشور بشن چگونه به شهادت رسیدند؟
**: انشا الله شفاعت کنن
*: ان شاءالله
**: ماموریت مرزبانی ایشان و سایر همکاران شون تموم شده بود داشتن برمیگشتند به سمت زاهدان از مرز و سه تا اتوبوس بودند که یک خودروی پژو بمب گذاری شده انتحاری تو جاده خاش خودشو به اتوبوس این دوستان میزنه ۲۷ نفر شهید شدن و از جمله امید ما این پژو هم از همان گروه جیش الظلم ریگی بودند
*: شما چگونه از شهادت برادرتان مطلع شدید؟
**: بعد از ظهر بود نزدیک غروب شرکت جلسه نشسته بودم خانم ایشون زنگ زد گفت که امید تلفنش در دسترس نیست جواب نمیده نگران شدم گفتم خبر میدم زنگ زدم به موبایلش چند بار هم جواب نداد که یک نفر جواب داد بلوچ بود گفتم چی شده گفت که چیزی نیست که تصادف گفتم امید چی شده گفت دست و پا شکسته من زنگ زدم به دوستان و رفقا و مطلع شدم و سریع از محل کار اومدم خونه و دیگه اون شب عجیب و غریب برای من شروع شد
*: عکس العمل شما و خانواده در برابر این خبر چگونه بود؟ ان شاءالله ایشون با آقا امام حسین محشور بشن و خدا روز به به روز به صبر شما و خانوادهتون زیاد کنه
**: بهت و حیرت برای همه و اینکه من ناگهان تکیه گاهم و همرازم را ازدست دادم . کمرم شکست قلبم سوخت ولی باید خانوداه را اداره میکردم مادرم گریه کردن ولی پدرم بجز دوجای خصوصی و محدود آنهم برای اینکه نشان بدهند استوار ایستاده اند. قسمت او پرکشیدن و بود قسمت من سوختن
*: ان شاءالله هر خواسته ای از برادرتون دارید بهتون بدهند و خدا صبر روزافزون به شما بدهد در معراج الشهدا به برادرتان چهگفتید؟
**: من از ایشان ۱۱ سال بزرگتر بودم و همیشه این حس را داشتم که مربیش من هستم و همیشه از من باید یاد بگیره حواسم نبود که مسیری که امید انتخاب کرده نهایتش این شد که تو سن ۲۸ سالگی اوج میگیره . تو معراج من بهش گفتم امید عجب روی منو کم کردی خوشبحالت
*: مـثل آن شیـشه ڪه در همهمهے باد شکست ناگهان باز دلـم یاد تو افتاد و شڪست...🥀 مزارشان در کجا واقع شده است؟
**: قطعه شهدای مدافع حرم گلستان شهدای اصفهان
*: از دلتنگی های پسرشهید برای پدرشان بگوئید
**: هنوز زیاد متوجه موضوع نشده و اینکه خدا راشکر ما توفامیل بچه و هم بازی برای علی جون زیاد داریم ولی نگران سالهای بعد هستم فقط یکبار که پیش خودم بود گفت عمو دلم برا بابام تنگ شده *: ان شاءالله سرباز آقا امام زمان (عج) بشوند و رهرو راه پدر قهرمانشون نظر شهید در مورد حضرت آقا چه بود؟
**: انشاءالله عاشق آقا بود **: یادمه برای مراسم پایان دوره دانشکده افسری خیلی تلاش کرد که از دست حضرت آقا سردوشی را بگیره من خیلی تمرین کردم اما متاسفانه قسمتش نشد و سر این موضوع خیلی ناراحت بود
*: شهید در فتنه ۸۸ فعالیتی داشتند؟
**: بله خیلی فعال بودن حتی جراحت هم برداشتن
*: اگر شهید وصیت نامه داشتند،لطفا متن آن را برایمان بفرستید.
**: اجازه بدین خاتمه بدیم فقط بگم امید خیلی به رفقاش خدمت میکرد و میکنه خوشبحال اونایی که قبل و بعد از شهادتش باهاش رفیقند وصیت نامه پیدا نشده هنوز
*: بله چشم حتما عذر میخوام اگر اذیت شدید ان شاءالله خدا به شما و خانواده تون صبر بدهند. مـن ندانـم به نگاه تـو چـه رازیست نهــــان:)🍂 که من آن راز تـوان دیدن و گـفـتن نتـوان⚡️... ان شاءالله وصیت نامه دارند و پیدا بشود هرچه زودتر التماس دعا ممنونم از شما که وقتتون به گروه مجمع جهانی خادمین شهدا دادید دعا کنید شرمنده شهدا ازجمله برادرشهید شما نشیم
**: خداوند بشما خیر بدهد و اجر شهدا را بتون بده التماس دعا
*: قرائت یک صفحه قرآن کریم هدیه به حضرت زهرا سلام الله علیها به نیابت از شهید مدافع وطن امید اکبری اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ما وظیفه مون انجام میدیم
- ۹۹/۰۲/۲۹