گفتگو با مادر بزرگوار شهید مدافع وطن رضا رحیمی _اصفهان
* خبرنگار مجمع :
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹 🕊وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ🕊 🌿هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه زندهاند که نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند. [آل عمران - 169]🌿
امشب در خدمت مادر شهید مدافعوطن رضا رحیمی خواهیم بود؛جوان ترین شهید حادثه تروریستی زاهدان؛تا با گوشه ای از زندگی این شهید آشنا شویم.
با سلام و احترام مادرجان متشکرم از شما که دعوت مارا پذیرفتید لطفا خودتان را معرفی کنید.
**مادر بزرگوار شهید: با سلام و درود به سالار شهدا مادر جوانترین شهید حمله توریستی خاش زاهدان شهید مدافع وطن رضا رحیمی هستم
*: ان شاءالله با آقا امام حسین محشور بشوند. مادرجان لطفا بیوگرافی کوتاهی از شهید برایمان بگوئید.
**: متولد ۱۹ آذر ۱۳۷۶ شهر اصفهان
*: شهید فرزند چندم شما بودند؟
**: فرزند دوم خانواده و تک پسر
*: از کودکی شهید چه خاطره ای را بیشتر به خاطر دارید؟
**: شهادت در ۲۱ سالگی در حادثه تروریستی جاده-خاش زاهدان علاقه زیادی به هیئت و زنجیر زنی و امام حسین (ع) داشت. دو ساله بود ک با وجود اینکه خیلی خوابش میومد و اصرار داشت همراه پدرش به مراسم هیئت برود، من مانع شدم تا بلکه کمی بخوابد. ولی موفق نشدم. وقتی که دسته زنجیر زنی هیئت در کوچه ها مشغول عزاداری بودند، همون طور ک زنجیر میزد، از فرط خستگی خوابش برد و افتاد توی خون گوسفندی ک سر بریده بودند جلوی دسته عزاداری ولی با این حال به جای گریه میگفت حسینم را میخوام. به زنجیرش میگفت حسین حسین
*: وضعیت درسی شهید چگونه بود؟ رشته تحصیلی و مدرک تحصیلی شان چه بود؟
**: از همان کودکی علاقه زیادی به امام حسین داشت
*: ان شاءالله با آقا امام حسین(ع) محشور بشن
**: در رشته علوم تجربی دیپلم گرفت و سپس به عضویت دائم سپاه درآمد ان شاءالله
*: از حضور در بسیج و کارهای فرهنگی شهید برایمان بگویید.
**: از مقطع ابتدایی وارد بسیج شد. و حتی بعد از عضویت در سپاه نیز در مسجد محله به عنوان بسیجی خدمت میکرد. گشت شبانه میرفت. در مسجد کفش واکس میزد و به رضا واکسی معروف شده بود. در ایام عید و عزاداری پذیرایی میکرد مخصوصا هر سال در مراسم جشن غدیر، جزو خادمان مسجد بود. به نیازمندان به همراه دوستان کمک میکرد حتی اولین حقوقش را صرف کمک به یک مدرسه ابتدایی دخترانه کرد
*: خصوصیات بارز اخلاقی شهید چه بود؟
**: همیشه و در هر شرایطی خنده بر لب داشت. به طوری ک بعد از شهادتش شهید لبخند نام گرفت بسیار با اخلاق ، مهربان و صبور بود. بسیار به معنویات از جمله نماز اهمیت میداد. اما در عین حال آراستگی ظاهر داشت و همیشه مرتب بود واقعا با اخلاص کار میکرد و به بزرگترها احترام زیادی می گذاشت رضا به بوسیدن دست پدر و مادر جامه ی عمل بپوشاند و از یک شعار به واقعیت تبدیل کرد گذشت زیادی داشت. بی نهایت از غیبت و نفرین کردن تنفر زیادی داشت و ترجیح میداد به جای نفرین. دعای خیر کنیم در حق فرد مقابل هرگز دل کسی را نشکست و بسیار شوخ طبع بود مشکلات را فقط با خنده حل میکرد با هرکسی مطابق سنش رفتار میکرد
*: به عنوان مادرشهید به نظر شما چه خصوصیتی در ایشان باعث شد در این سن کم لایق به شهادت رسیدن بشوند؟
**: صداقت و اخلاصش و آرزوی قلبی خودش
*: رفتارشان با شما و پدر و خواهرانش چگونه بود؟
**: بسیار مودب و مهربان و دلسوز بود دست من را میبوسید. با پدرش بسیار مودبانه رفتار میکرد. اما در عین حال بهترین رفیق بود با خواهر کوچکترش زیاد شوخی میکرد ولی با خواهر بزرگترش با شرم و حیا برخورد میکرد وابستگی زیادی بهم داشتیم و نسبت به همه ما صمیمی بود. با وجود سن پایین ولی تمام رفتارش آموزنده بود رفتارش طوری بود ک به گفته پدرش: به جای اینکه فرزند راه پدر و مادر را برود و الگو بگیرد. پدر باید راه پسرش را ادامه بده. رضا بزرگ مردی کوچک بود...
*: با توجه به اینکه رشته تحصیلی شان علوم تجربی بود چه چیزی باعث شد به سراغ پاسدار شدن بروند؟
**: از کودکی به تفنگ علاقه زیادی داشت. همه اسباب بازی هایش تفنگ بود. بزرگتر ک شد با رفتن به بسیج راه خودش را پیدا کرد. و دفاع از کشور و اسلام را وظیفه خودش میدانست. دوست داشت شغلی داشته باشد ک حرام و حلال مشخص باشه و برای کسب درآمد واقعا زحمت کشیده باشد. به رهبری نیز علاقه زیادی داشت و دوست نداشت پشت رهبر خالی بماند. همیشه هم تاکید میکرد که به توصیه های ایشون عمل کنیم و دوست داشت که با این کار پشتیبان رهبری هم به نحوی باشد.
*: آخرین دیدارتان چند روز قبل از شهادتشان بود؟ از آخرین دیدارتان چه بیاد دارید؟
**: ۱۶ روز. ماموریتهای ۱۵ روزه بود. زمانی که میخواست خداحافظی کند بغض کرده بود و خوابی را ک دیده بود تعریف کرد. و سعی کرد متوجهمان کند ک این آخرین دیدار است. خودش میدانست ک برگشتی وجود ندارد. نگاهش، خداحافظی و حرکاتش با همیشه فرق داشت. در آخرین پیام هایی هم ک به دوستان و اقوام داده بود عینا ذکر کرده بود ک دیگر برنمی گردد و به شهادت میرسد. حتی در آخرین تماس با خواهرش لفظ ( شهید) حاج رضا را به کار برده بود
**: زمانی هم ک از زیر قرآن رد شد. و عکس یادگاری گرفت. برای یکی از دوستان فرستاده بود و گفته بود این آخرین عکس منه ولی مامانم خبر نداره. چیزی بهش نگید برای دلداری دادن من دائم از مادران شهدا و صبر آنها میگفت
*: در آخرین تماس تلفنی تان به شما چه گفتند؟
**: در مورد موضوعی صحبت میکردیم که از مال دنیا صحبت کرد و گفت اصلا غصه مال دنیا را نخورید. به خواست خدا همه چیز درست میشود. و گفت مامان دارم برمیگردم ولی دعا کن همه چیز ختم بخیر بشه و عاقبت بخیر بشم
*: در چه تاریخی و در چه مکانی به شهادت رسیدند؟
**: ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ به شهادت رسید جاده خاش-زاهدان حمله تروریستی گروه جیش العدل( الظلم) به اتوبوس پاسدارها و بمب گذاری
*: خبر شهادت فرزندتان را چه کسی به شما داد؟ عکس العمل شما چگونه بود؟
**: پدرش که از شب قبل حدسهایی زده بود باتوجه به زیر نویس کردن خبر در تلویزیون. کم کم من را آماده میکرد و زمانی ک رضا دیگر تماس های تلفنی را جواب نداد و نگران شدیم. برای اولین بار در جست و جوی شماره از همکاران و دوستان، با تعجب دیدم ک اول همه کتابهایش نوشته شهید آینده رضا رحیمی ان شاء الله، شهید راه ازاد سازی قدس شریف رضا رحیمی ان شاء الله و... . فردا صبح نیز با رفتن به لشکر متوجه این خبر شدم شوکه شدم ک چیز زیادی یادم نمانده و فقط گریه مردم را میدیدم بعدا هم با تبریک بدرقش کردم و دعای خیر در حقش. اما از آنجا ک رضا خیلی خوب بود و یکدانه پسرم هم بود تحمل نبودش برایم خیلی سخت است. حتی یک خاطره بد هم ندارد ک دلگیر باشم و تحمل این غم آسان تر شود. اما به قول خودش قبل از شهادتش، این غم نیست. افتخار است..
*: مزار شهید درکجا واقع شده است؟
**: گلستان شهدای اصفهان
*: سوال هایی که بخواهم بپرسم زیاد است و وقت تنگ اما اگر از نظر شما سوالی بوده که من باید میپرسیدم اما پرسیده نشده است بفرمائید؟
**: درباره خوابهای ک دیدیم بعد و حتی قبل از شهادتش و پیامهایی ک به نحوه مختلف به دوستان داده بود و خبر شهادت خودش
*: تو می روی دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود خودتان خواب شهادتشان را دیدید قبل ازشهادت؟
**: قبل از شهادتش خودش خواب دیده بود. و خودم هم خواب دیدم ک سیل آمد و زندگیمو اب برد.... همچنین قبل از رفتنش بهش گفتم کلاه و دستکش ببر ولی قبول نکرد. توی خواب دیدم ک کلاه و دستکش داشت و وقتی پرسیدم از کجا اوردی؟ گفت فرشته ها برام اوردن و خیلی هم خوشحال بود. پدرش هم خواب دیده بود. و همچنین خواهر بزرگترش یکسال قبلش خواب دیده بود که حضرت آقا گفتن شما هم جزو خانواده شهدا هستید.
*: خواب های بعد از شهادت شان به چه صورت است؟
**: دوست دارم این جمله را هم بگم که طی خوابهای متعدد گفته زنده ام و حتی نشانی از اتفاقاتی ک در روز افتاده داده بود را داد ولی این جمله را دقیقا از خود شهید نقل میکنم ک در خواب به خواهرش گفته بود،( من برای زندگان مرده ام، و برای مردگان زنده). زمانی ک میگفت من برای مردگان زنده ام، اشاره به قبرستانی ک آدمها با مرگ معمولی به جز شهادت از دنیا رفته اند داشت. همچنین شبی به علت نگرانی خواهرش سه بار رضا رو صدا میزنه و میگه ی سر به خونه بزن. که رضا هم به گفته خواهر کوچکترش وقتی صبح روز بعد خوابش را تعریف کرد، به خانه سر زده و همه جا( اتاق ها و همه قسمتهای خانه) را چک کرده و رفته.. رضا در همه خوابها میگوید زنده ام و مثل روز اول هستم. چیزیم نشده حتی یک مو از من کم نشده رضا از تمام اتفاقات مطلع هست و متناسب با اون ب خواب میاد. حتی وقتی اقوام از زیارت برگشتن. سر زده بود توی خواب و بهشون گفته بود اومدم دیدنتون ک از زیارت برگشتید و هدیه برده بود
*: "وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَٰکِنْ لَا تَشْعُرُونَ" به آنان که در راه خدا کشته شوند مرده نگویید، بلکه زنده ابدی هستند و لیکن همه شما این حقیقت را درنخواهید یافت (بقره/ آیه ۱۵۴) در رابطه با این پیام ها و خبر شهادتشان لطفا بیشتر توضیح دهید.
**: خبرهایی ک خودش از شهادتش داده بود بسیارند . مثلا نمونه ای ازپیامدهایش را برایتان ارسال میکنم خودش هم شب قبل از آخرین ماموریتش خواب دیده بود ک بهش گفتن برو جلو، همه چیز درست میشه. زندگیت به کل تغییر میکنه. و منظورش از گفتن، ائمه اطهار بودن ک گفتند و خواب دیده بود ک یازده ستاره روی یک تپه سبز جلوی پاش به زمین افتادن ولی من جدی نگرفتم و بهش گفتم یوسف اینا برادرهای نداشتن هستن چون شبیه خواب حضرت یوسف بود چندماه قبل هم خواب دیده بود ک رهبر دوتا پرنده سفید رها کردند به طرفش ک یکیش روی شانه سمت راستش نشسته و منم گفتم مامان عاقبت بخیر میشی. تعبیرش اینه این دو یا سه دقیقه قبل از شهادتش بوده
*: گفتم به کجا؟گفت صدایم کردند گل بودم واز شاخه جدایم کردند گفتم که فرشتگان چه کردندتگفت روزی خورسفره ی خدایم کردند
**: و حتی گلستان زیاد میرفت. قبل از شهادتش اینجایی ک مزارش هست را نشون داده بود و گفته بود اینجا جای منه.منم ی روزی میام اینجا
*: ان شاءالله با آقا امام حسین محشور بشن و حضرت زینب(س) به شما صبر بدهند
**: ان شاء الله . خیلی ممنونم. لطف دارید
*: مادرجان چه توصیه ای به نسل جوان دارید؟
**: اینو از شهیدم نقل میکنم ک صادقانه کار کنند و خلوص نیت داشته باشن تا امام زمان خودش خریدارشون باشه و امیدوارم راه حق و سعادت را پیدا کنند
*: مادرجان اگر شهید وصیت نامه ای داشتند؛لطفا متن آن را برایمان بفرستید. ان شاءالله با دعای خیر شما
**: وصیت نامه ننوشته. ولی کل زندگیش آموزنده بود و تنها چیزی که ازش داریم عکسهای پروفایلش بود ک حالتی نصیحت گونه داشت . یکیش به طور مثال: در میثاق ما شکست مفهومی ندارد، شیشه ک بشکند تیزتر میشود. در ضمن دلم نمیاد ک اینو نگم، دوسال قبل از شهادتش ی نقاشی کشیده بود که توی اون ۲۱ آدمک کشیده بود و به ترتیب کم میشد تعدادشان تا یکی شد و بعد به عالم بالا وصل بشه. سن رفتن خودشو میدونست نقاشی هم هست. اگر مایل بودید میفرستم خدمتتون
*: لطف میکنید اگر بفرستید
**: شاید البته خیلی جالب نباشه از نظر شما ولی بعدها ک دقت کردیم و تعداد آدمها را شمردیم. به ذهنمان رسید
*: شهید منتظر مرگ نمیماند، این اوست که مرگ را برمیگزیند
**: الان میفرستم خدمتتون
*: هیچ اتفاقی در این عالم بیدلیل اتفاق نمیافتد مخصوصا در زندگی شهدا که زندگی شان قرار است الگوی زندگی بسیاری شود
**: این برگ را در نقاشی های دیگش توی بهشت و... کشیده برای همین این تعبیر را داشتیم
**: اگر تعداد آدمهای ردیف پایین را بشمارید دقیقا ۲۱ هست
*: درست است
**: دستنوشته هم داره داخل کتابهاش اینجا مجالش نیست بهترین نصیحت و وصیت هم همونا هستن
*: متشکرم از شما مادرجان
**: آخرین دستنوشت هم این بود در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند/گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را که به خیر و عاقبت بخیری تغییر کرد خواهش میکنم ممنون از شما شهید مدافع وطن بودن
*: عذر میخوام اشتباه شد
**: خواهش میکنم
*: خواهش میکنم ما وظیفه مون انجام میدیم التماس دعا مادرجان
**: بازم ممنون
*: 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
**: امری نیست؟
*: اجازه ماهم دست شماست مادرم متشکرم از شما بفرمائید
**: شبتون الهی
- ۹۹/۰۱/۳۰