پایگاه خبری مجمع جهانی خادمین شهدا

نشر اخبار مجمع جهانی خادمین شهدا _ارتباط با مدیر :ایتا @hamedani_52ir

پایگاه خبری مجمع جهانی خادمین شهدا

نشر اخبار مجمع جهانی خادمین شهدا _ارتباط با مدیر :ایتا @hamedani_52ir

سلام خوش آمدید

 

 

 

 

♦️ علمدار محمدی: بسم رب الشهداء والصدیقین در خدمت همسر گرامی شهید مشتاقی هستیم..

عارفه سعادت: سلام وعرض ادب حضور کلیه اعضای محترم گروه خیلی ممنونم که منو به گروهتون دعوت کردید تا در خدمت شما بزرگواران باشم.

 

♦️ علمدار محمدی: سلام علیکم باعث افتخار و خوش وقتیه که در خدمت شما هستیم.. خدا رو شکر که این توفیق نصیب ما شد🌹🍃

با سوالاتی پیرامون زندگی شهید عزیز در خدمتتون هستیم.

 

♦️ لطفا خودتان را معرفی بفرمایید بزرگوارT چه نسبتی با شهید دارید؟

عارفه سعادت: بفرمایید درخدمت همه ی بزرگواران هستم ... خانم عارفه سعادت هستم همسر شهید مدافع حرم حسین مشتاقی

 

♦️ علمدار محمدی: سلامت باشید بیوگرافی کوتاهی از شهید بزرگوار بفرمایید.

عارفه سعادت: شهید مدافع حرم حسین مشتاقی متولد : شهرستان نکا تاریخ تولد : ۱۳۶۴/۲/۲ محل زندگی : شهر نکا(استان مازندران) وضعیت تأهل : متأهل تعدادفرزند : دوقلو ، یک دختر ویک پسر تحصیلات : لیسانس تربیت بدنی شغل : پاسدار محل خدمت : لشکر ۲۵ کربلای مازندران تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۲/۱۶ (مصادف با مبعث پیامبر)خانطومان سوریه

 

♦️ علمدار محمدی: در کجا خدمت میکردند؟

عارفه سعادت: تکاور گردان صابرین لشکر ۲۵ کربلای مازندران بودند...

 

♦️ علمدار محمدی: نحوه آشنایی شما با شهید چه جور بود؟؟

عارفه سعادت: خانواده ی حسین آقا با خانواده ی دخترعمه ی من(فرزند شهید علی اکبر ابراهیمی هستند و عروس سردار طوسی) رفت و آمد خانوادگی داشتند. منو دخترعمم یه روز برای خرید رفتیم بیرون و حسین آقا با مادرشون هم داشتند می رفتند خونه ی مادربزرگشون همدیگه رو دیدند و سلام و احوالپرسی کردند و رفتند. من همون شب وقتی خوابیدم خواب می بینم که تو سپاه شهرمون هستم و یکی یه لیستی میاره و اسم من تو اون لیست هست و به من میگه که دیگه از امروز اسم شما رفته تو لیست بیمه ی خانم های پاسدار. من نمی دونستم که حسین آقا پاسدار هستند و برام جای سوال بود که چرا این خواب رو دیدم بعد از یه هفته حاج خانم(مادرشهید) با دخترعمم تماس می گیرند و از ایشون می خوان که از خانواده ی ما برای خواستگاری اجازه بگیرند. من چون یه دونه دختر خانواده بودم پدرم خیلی سخت گیری می کردند و همه ی خواستگارها به دلایل مختلفی از جانب پدر رد میشدند. ولی حسین آقا تنها خواستگاری بود که وقتی صحبت از ایشون در خانواده ی ما شد پدرم ندیده سکوت کرد و مخالفتی نکرد.

 

 

♦️ علمدار محمدی: ممنون ازتون چند بار راهی سوریه شدند؟

عارفه سعادت: دوبار به سفر سوریه برای جهاد مشرف شدند که دفعه ی دوم به آرزوشون رسیدند و به درجه رفیع شهادت رسیدند.

 

♦️ علمدار محمدی: آیا شما یا خانواده برای رفتن ایشون به سوریه مخالفت داشتید یا خیر؟

عارفه سعادت: دوقلوها وقتی یکساله شدند خرداد ۹۴ ماموریت های سنگین و پی در پی حسین آقا هم شروع شد بیشتر ماموریت و سرکار و رزمایش بودند. ماموریت شمالغرب می رفتند برای مقابله با گروهک تروریستی پژاک وقتی میومدند زمزمه بود که می خوام برم سوریه چیزی نمی گفتم ولی تو دلم آشوب میشد و مضطرب چون ماموریت سوریه بحثش فرق داشت. تا اینکه مهر ۹۴ اومد مرخصی. داشتم تو آشپزخونه غذا درست می کردم اومد دستهام رو گرفت با جدیت گفت خانم می خوام برم سوریه خواهش می کنم خودتو راضی کن من حتما می رم ولی دوست دارم با رضایت شما باشه من گفتم منو دوقلوها چی؟ با دلایلی که برام آوردند و از اونجا که خودم هم در یه خانواده مذهبی و ارزشی و اعتقادی بزرگ شدم نمی تونستم قبول کنم که دوباره واقعه عاشورا تکرار بشه و من شرمنده اهل بیت بشم.

 

♦️ علمدار محمدی: 😔 در چه تاریخی و چه مکانی به شهادت رسیدن؟

عارفه سعادت: ۱۶ اردیبهشت ۹۵ مصادف با مبعث پیامبر به همراه ۱۲ تن از نیروهای لشکر ۲۵ کربلا در خانطومان سوریه به شهادت رسیدند.

 

♦️ علمدار محمدی: آیا فکر میکردید روزی همسرتون شهید بشن؟؟

عارفه سعادت: من و حسین آقا خیلی زندگی شیرینی داشتیم. زندگی با کمیت ولی با کیفیت. من شدیدا به حسین آقا وابسته بودم و اصلا دوست نداشتم از جانب من ناراحت بشه وقتی ماموریت می رفت خیلی دلتنگ می شدم و اذیت میشدم مخصوصا ماموریت سوریه استرس های زیادی به همراه داشت. ولی هیچ وقت این ناراحتی ها رو جلوی ایشون بروز نمی دادم.

بعد عروسیمون همش احساس میکردم که یه روز حسین آقا رو از دست میدم و همیشه این ترس همراه من بود به خاطر همین همیشه سر نمازها بین دعاهام این دعا رو در حق خودم می کردم که خدایا من نمی تونم به این فکر کنم که یه روز حسین آقا رو از دست می دم اگه یه روز می خوای ما رو از هم جدا کنی فقط از طریق شهادت باشه خدایا من می تونم به شهادت قانع بشم😭

وقتی از سفر اول سوریه برگشتند فقط از روحیه شهادت طلبانه صحبت می کردند.. می گفتند تنها ترس دشمن از ما همین روحیه شهادت طلبانه ی ماست اگر ما این روحیه شهادت طلبانه را نداشتیم تا حالا بساط شیعه تو این دنیا کنده شده بود...

 

♦️ علمدار محمدی: چطور شد که به خواستگاری شهید معزز جواب مثبت دادید؟ درست فرمودن... ان شاءالله خداوند این روحیه رو از جوانان ما نگیره و عنایت همراهی با شهدا و زندگی شهدا گونه رو نصیب همه مون بکنه😔

عارفه سعادت: ۱۲ بهمن 88 حسین آقا تشریف آوردند منزل ما ‌تا برای اولین بار با هم صحبت کنیم. حسین آقا خیلی خجالتی نبود اما در مراسم خواستگاری خیلی خجالت می‌کشید. صحبت هامون هم در حد ده دقیقه یا یه ربع بیشتر طول نکشید. تنها چیزی که ازم خواستند این بود که من یک زن محجبه و صبور می خوام. در آن جلسه در مورد سختیه کارشان گفتند. از من پرسید : صبور هستی؟ کارم طوری است که شاید یک سال خانه نباشم فقط دو روز باشم. من که دوست داشتم با یک طلبه یا یک پاسدار ازدواج کنم. چون احساس میکردم افرادی از این قشر به خاطر اعتقادات دینی و ارزشی که دارند خیلی برای زن و خانوادشون ارزش قائل میشوند. در جواب گفتم : اصلا با کارتان مشکلی ندارم، و من هم در مقابل از شما می خوام که فردی باایمان باشید خوش خلق و مهربان و به خانوادم احترام بگذارید.

بنابراین ۲۸بهمن 88 عقد کردیم و عید 91 سر خانه و زندگی خودمان رفتیم. و خدا رو شکر در این شش سالی که با هم زندگی کردیم خلاف قول و قراری که در جلسه خواستگاری گذاشتیم عمل نکردیم. فردا نهمین سالگرد این دیدار شیرینه...

 

♦️ علمدار محمدی: 🌹🌹 و چه خوش سعادتی نصیب ما شده. تبریک میگم🌷 چی شد که همسرتون تصمیم گرفتن برن سوریه؟ دلایلشون چی بود؟؟

عارفه سعادت: متشکرم. حسین آقا همیشه می گفتند من نمی تونم خودم رو راضی کنم بشینم تو خونه و به جهاد در سوریه نروم. تا دوباره واقعه عاشورا بخواد تکرار بشه. بعد همیشه می گفتند اگه بهانه های باعث بشه من نرم در سوریه بجنگم وقتی امام زمان هم ظهور کنه همین بهانه ها باعث میشه نمی تونم برم در رکاب امام بجنگم. میگفت خانم قطعا در سوریه میشه زمینه های ظهور آقا امام زمان(عج) را دید. حسین آقا و امثال اینها به خاطر حفظ نظام جمهوری اسلامی رفتند. برای حفظ و حریم اهل بیت خود حسین آقا در یک مصاحبه ای می‌گفت: حاضری خمپاره 60 در 10 متری تو بخورد؟ حاضری نیم ساعت در یک گودال زمین گیر شوی و اگر سرت را بلند کنی به رگبار بسته شوی؟ حاضری از زن و بچت دل بکنی پول ارزش دارد یا جان؟ حسین آقا همیشه میگفت دوست دارم فدایی سیدعلی خامنه‌ای بشوم.

 

♦️ علمدار محمدی: میگن زندگی با افراد نظامی سخته و طاقت فرسا. حالا که شما بعنوان همسرشهید به انتهای زندگی دنیایی با یک فرد نظامی رسیداید، برایمان از حال و هوای زندگی با پاسدار، دلتنگی خود و بچه ها و رنج های پس از شهادت بگویید.. آیا زندگی با پاسداران نظام را به دیگران توصیه میکنید؟ شده لحظه ای بشه که از انتخابتون پشیمون بسین و بگین کاش بله نمی دادم؟؟

عارفه سعادت: حاصل زندگی عاشقانه ما؛ دوقلوهای خوشگل نازنین زهرا خانم و آقا امیرمهدی هستنو حسین آقا خیلی بچه ها رو دوست داشت و زمانی که در منزل بودند پا به پای من برای رسیدگی به بچه ها ایستاد... من وقتی که خبر شهادت حسین آقا را شنیدم برای تربیت بچه‌ها خیلی ترسیدم نگران تربیت فرزندانم بودم اما یکی از دختر عمه‌هایم که فرزند شهید است می‌‌گفت : عارفه خانم نترس ؛ خودت حضور شهید را در خانه احساس می‌کنی. حسین آقا آرزو داشت پسرم شبیه خودش پاسدار و تکاور شود، من همان زمان گفتم بیا جوری تربیتش کنیم که بعدها که بزرگ شد نگوید نمی‌خواهم پاسدار شوم . حالا هم به حسین آقا قول می‌دهم که ان شاءالله امیرمهدی جانم سرباز امام زمان "علیه السلام" و مانند پدرش تکاوری شجاع شود. وقتی دیدار خصوصی خدمت رهبر عزیزمون رفتیم ازشون خواستم که در حق پسرم دعا کند که جا پای پدرش بگذارد... آقا گفتند با روحیه و بصیرتی که شما دارید حتما این اتفاق میفته... گفتند من به این روحیه شجاعت طلبانه شما همسر شهید غبطه می خورم با این که شاهد سختی ها در زندگیتون بودید باز دوست دارید پسرتون جا پای پدر بگذارد... و اصلا و هرگز از انتخابم پشیمون نیستم و اگر زمان به عقب برگردد دوباره انتخاب من زندگی با یک پاسدار و حسین آقا بود... و در پس همه ی سختی ها و دلتنگی ها چیزی جز زیبایی و شیرینی ندیدم... 👆👆👆 امیرمهدی جان خیلی اصرار داره شبیه بابای قهرمانش باشه

 

 

 

 

♦️ علمدار محمدی: خدا حفظ کنه دردانه های شهید عزیز رو🌹 خبر شهادتشونو چه کسی بهتون داد؟

عارفه سعادت: آخرین تماس حسین آقا غروب سه شنبه ۱۴ اردیبهشت بود. اگه به تلفن دسترسی داشتند معمولا یک روز درمیان تماس می گرفتند. روز پنج شنبه و جمعه هر چه منتظر ماندم حسین آقا تماس نگرفت، دلم شور می‌زد، غروب جمعه بود و دلتنگی داشت خفه‌ام می‌کرد. «من در یک گروه تلگرامی به نام «مدافعان حرم» عضو بودم. از صبح می‌خواستم که از این گروه لفت بدهم اما دستم نمی‌رفت. غروب یک پیام آمد که ۱۳ نفر از سپاه مازندران در خان طومان به شهادت رسیدند، همان لحظه: به خودم گفتم حسین آقات به آرزوش رسید و شهید شد.😔 ساعت 1:20 دقیقه شب بود که در همان گروه اسامی شهدا رو زدند که دیدم نوشته «مشتاق». خونه ی پدرم بودم همه خواب بودند نمی خواستم کسی نصفه شبی اذیت بشه بغضم رو می خوردم و می رفتم تو حمومشون گریه می کردم که نکنه پدرو مادرم از گریه های من از خواب بیدار بشن😭 بعد خودمو آروم میکردم می گفتم توکل بر خدا انشالله که اتفاقی نیفتاده تسبیح گرفتم رفتم بین امیرمهدی جان و نازنین زهرا جان نشستم و فقط ذکر می گفتم تا خودمو آروم کنم. تا صبح چشم روی هم نزاشتم صبح زود ساعت هفت بود تنهایی به سپاه نکا رفتم. با گریه محکم در دژبانی رو می کوبیدم وسربازی اومد در باز کرد و گفت خانم با کی کار داری شما کی هستین گفتم من خانم شهید مشتاقی هستم و دویدم سمت حیاط رفتم یه گوشه ای به دیواری تکیه دادم و دیگه نمی تونستم قدم بردارم. تا اینکه فرمانده سپاه اومد گفت:اینطوری فکر می کنید نیست هنوز خبر قطعی رو به ما ندادن شاید این آمار درست نباشه ولی من مطمئن بودم که حسینم شهید شد بعد از چند ساعت اعلام کردند که شهادت 13 نفر از شهدای کربلای خان طومان قطعی است.

 

♦️ علمدار محمدی: اگه بخواین دریک کلام همسر شهیدتون رو وصف کنید چه چیزی می فرمایید.

عارفه سعادت: همسر شهیدم 💕💕💕 گنج بزرگیست که در زندگیمون حضور داره و آرامبخش زندگیه ماست...

 

♦️ علمدار محمدی: از خصوصیات اخلاقی و ویژگی های بارز شهید و علایقشون بفرمایید؟

عارفه سعادت: نه اینکه من همسرش باشم بخوام ازش تعریف کنم بلکه همه ی همکارا و کسایی که با حسین آقا برخورد داشتند تا اسم حسین آقا رو می شنوند اولین عکس العملشون لبخنده چون خوشرویی و شوخ طبعی حسین آقا زبانزد همه بود. خیلی مهربون و شوخ طبع بود آدم برونگرایی بود تا جایی که از دستش برمی آمد برای حل مشکلات دیگران تلاش میکرد و منو و بچه ها رو خیلی دوست داشت تا جایی که حتی جلوی همه این محبتشو ابراز می کرد. همیشه شب ها قبل خواب زیارت عاشورا می خوند...

 

♦️ علمدار محمدی: آیا شهید وصیت نامه ای دارند اگر بله لطفا کامل بگذارید

عارفه سعادت: وصیت نامه کتبی نداشتند ولی وصیت های زبانی که به بنده داشتند رو مکتوب کردم

 

وصیت لسانی شهید از لسان همسر معزز شهیدمدافع حرم حسین مشتاقی

همسر عزیزم می دانم بعد از من نظم زندگی شمابهم می خورد و راه سختی را در پیش دارید ولی توکل کنید به خدا و باید به زندگیتان ادامه بدهید. سفارش می کنم بعد از شهادتم صبور باشید و از شما می خواهم که روحیه خود را حفظ کنید ؛ و روحیه خود را از دست ندهید ؛ و با روحیه بالا و با انگیزه و امید زندگی کنید و یک زن با حجاب و مرتب باشید و مواظب خود باشید که دیگران نتوانند براحتی درمورد شما چادری ها اظهار نظر کنند وشمارا زیر سوال ببرند.

و سفارش می کنم دخترم نازنین زهرا جان حجابش را حفظ کند و خانمی چادری و باحیا تربیت کنید. و دوست دارم بچه ها را طوری بزرگ و تربیت کنید که همه بهشون افتخار کنند و با افتخار از فرزند شهید بودنشان یاد کنند.

فرزندانم امیر مهدی و نازنین زهرا باید خیلی هوای همدیگر را داشته باشند و الگوی برادر و خواهر نمونه ای برای دیگران باشند.

پسرم امیرمهدی جان باید پاسدار بشود و مثل من باید پاسدار تکاور بشود این وصیت من است به شما پسرم باید شبیه من وارد میدان رزم و جهاد بشود. و تاکید می کنم که صبور باشید و کاری نکنید که بعد از شهادت من دشمن از شیون و زاری شما شاد شود.

 

♦️ علمدار محمدی: یه نصیحت برای جوانان بفرمایید.

عارفه سعادت: همسرم عاشق رهبری بود و همیشه گوش به فرمان آقا. از همه می خوام پشتیبان ولایت فقیه باشند و از مسولین اینکه گوش به فرمان آقا باشند. همیشه در صحنه های انقلابی حضور داشته باشند تا بتونند رسالت شهدا رو حفظ کنند... خواهرهای خوبم به حرمت خون شهدا ودلتنگی فرزندان شهدا برای پدران شهیدشون حجاب تون رو رعایت کنید... خون‌های زیادی جاری شده تا حافظ حجاب و ناموس وطن باشن، و از شما هم حداقل انتظاری که میره اینه که حرمت آرمانهای شهدا رو نگه دارین ما دلتنگی های زیادی رو درفراق عزیزمون حس می کنیم تا شما به امنیت و آرامش برسید...

 

♦️ علمدار محمدی: ممنونم... ان شاءالله شرمنده خون شهدا و خانواده معزز شهدا نباشیم😔🌹

 

شهیدگمنام: سلام علیکم بسیار ممنونم که دل هایمان را مهمان شهید بزرگوار کردید ان شاالله بتوانیم پیرو راه و سیره شان باشیم

عارفه سعادت: بزرگوارید دشمنتون شرمنده

 

♦️ علمدار محمدی: از حضورتون و اینکه باعث چنین توفیقی شدید ممنونیم..🌹🍃 امشب خاصه خادمین مجمع رو دعا کنید 🙏

 

شهیدگمنام: اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

 

 

  • پایگاه‌ خبری مجمع جهانی خادمین شهدا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پایگاه خبری مجمع جهانی خادمین شهدا


این سایت زیر نظر کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام فعالیت می کند و جهت درج اخبار، بیانیه و مراسمات شهدایی ایجاد شده است.