مصاحبه با همسر بزرگوار شهید مدافع حرم ، سرهنگ تکاور ، مرتضی زرهرن _ مجمع جهانی خادمین شهدا
سه شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۰۱ ب.ظ
مصاحبه با همسر بزرگوار شهید مدافع حرم سرهنگ تکاور مرتضی زرهرن ، از نیروهای ویژه ارتش جمهوری اسلامی ایران 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین عطر شهادت فرزندان غیور ایران زمین این بار نه از خاکهای تفتیده جنوب بلکه از خرابههای شام و صحرای حلب به مشام میرسد. تاریخ باید بداند دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب(س) دلیل نمیخواهد، راهنمایش دل است و بهانهاش هم دل و بیعت حسینیان زمان بیعتی است بهرنگ خون که جلوهای از این عهد و پیمان را پیکر مطهر شهدای مدافع حرم به تصویر کشیدهاند فرقی نمیکند که کجاییاند و یا در کجا شهید شده باشند که چه زیبا پیر خراسانیمان فرمود: این بچههای ما که رفتند آنجا شهید شدند، فرزندان شما در هر نقطهای از عراق و سوریه که اینها در مقابل داعش شهید شده باشند، مدافع حرم حضرت زینب و مدافع کربلا و نجفاند و مدافع حرم. اکثرشان معروفیتی ندارند، مجهولان در زمیناند و معروفان در آسمان، زمان چندانی از معجزه امام روحالله نمیگذرد که اینگونه کشور مایه عزت شیعه میشود و قبح ستم گری، بهانه افشای اقتدار جمهوری اسلامی؛ انقلاب را زنده کرد و امنیت شاید اولیترین رهاورد این حماسه باشد که بهواقع همه ما همهچیز خود را مدیون مدافعان حرم هستیم که رهبر دلها بهدرستی فرمود: اگر امنیت نباشد، دانشگاه نیست، تحقیق نیست، پژوهش نیست، نخبه سازی نیست، آنجایی که امنیت نیست، درواقع هیچچیز نیست؛ آنجا زندگی انسانها هم درخطر تهدید لحظهای و دائمی است. آمریکا و اذنابش که قصد اضمحلال اسلام شیعی را کرده بودند، حالا با لشکری از یاران یکدست و یکپارچه روبرو شده که در دفاع از کیان اسلام ناب محمدی تا در آغوش گرفتن شهد شهادت خستگی نمیشناسند و از یکدیگر سبقت میگیرند و اینگونه است که صحیفه مدافعان آخرالزمانی حرم رنگ خون به خود گرفته است و گهواره نشینان روزهای هشتساله دفاع حالا چه مردانه و پرشور در سرزمینهای فرامرزی حماسهآفرینی میکنند؛ و هنوز باب شهادت مفتوح است که چه زیبا فرمود کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و سرنوشت محتوم همه مقلدان و سربازان خمینی کبیر در این سرزمین همین است. آری حیات عندالرب، نقطه پایانی معراج بشریت است که به آن مقام جز با شهادت دست نمیتوان یافت. راه ما راه سیدالشهدا است و آنان که پای یقین در این راه نهادهاند، آرزوی سرباختن دارند تا به ذبیحالله اعظم حسین بن علی نزدیکتر شوند. برای آشنایی با راه و سیره شهدای بزرگوار مجمع جهانی خادمین شهدا مصاحبه ای را با همسر شهید بزرگوار مهندس مرتضی زرهرن برگزار کرد 💠لطفا خودتان را معرفی بفرمایید و بیوگرافی از شهید زرهرن بفرمایید رمضان پور هستم همسر شهید تکاور مدافع حرم ارتش سرهنگ مهندس مرتضی زرهرن شهید زرهرن در ۱۳۵۸/۴/۲۴ در شهرستان شیروان خراسان شمالی در یک خانواده متدین به دنیا آمد . ایشان بسیار زود در سن ۹ سالگی پدرشان را از دست دادند ، آقا مرتضی از همون سن نوجوانی در کنار درس خواندن پا به پای ؛ مادر بزرگوارشان که با صبر و شکیبایی و با سختی بسیار فرزندانش را به ثمر رساند ؛ کار می کرد ؛ به گمانم بعضی ها مرد به دنیا می آیند تو مرد بودی مرتضی جان ایشون فارغ التحصیل دوره عالی مهندسی از دانشکده افسری امام علی (ع)بودند 💠چگونه شهید وارد ارتش شدند ؟ شهید زرهرن در سال ۱۳۷۸ با راهنمایی خواهرشان از طریق پذیرش در دانشکده افسری امام علی (ع) به خدمت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در آمد . و بعد از ۴ سال تحصیل در رشته مهندسی و دانش استحکامات و گذراندن دوره تکاوری به عنوان یک نیروی زبده ارتشی در تیپ ۲۵۸ تکاور ذوالفقار شاهرود با سمت فرماندهی پست مهندسی مشغول به خدمت شد ؛ ایشان بسیار در کار خود فردی ساعی و کوشا بوده و در ماموریت های یگانی بسیار موفق عمل می نمود و خدمات ارزشمندی در تیپ ۲۵۸ تکاور عرضه کرد ؛ همچنین به دلیل دارا بودن تخصص کار با مواد منفجره نزدیک به دو سال در مناطق مرزی ایران و عراق به پاکسازی میادین مین جنگی بر جا مانده از هشت سال دفاع مقدس مشغول بودند ؛ بعد از آن در طول خدمت صادقانه اشان در تیپ ۲۵۸ تکاور ذوالفقار در ساخت وساز پادگانی و امور مهندسی رزمی تحقیقات صنعتی و جهاد خود کفایی فعالیت های چشمگیری داشتند . 💠از آشنایی تان با شهید بزرگوار بفرمایید؟ خانواده ایشون به همسایگی منزل پدرم آمدند و آشنایی خانواده ها و ازدواجمون از همونجا شروع شد اولین خصیصه رفتاری که من از همسرم شناختم صداقت بی حد و مرزش بود تو جلسه خواستگاری از اول تا آخرش از سختی کارش و مسئولیت های که داشت گفت اونقد که من میخواستم به خاطر سختی های کارشون بهشون جواب رد بدم اما خانواده ام بسیار ایشون رو پسندیده بودن بخصوص پدرم که بهم توصیه کردن ایشون مردی متدین و اهل زندگی و خانواده هستند با توکل بخدا و رضایت خانواده مان و شناخت متقابل در روز میلاد امام رضا عقد کردیم و بعد که وارد زندگی با ایشون شدم تازه گوهر وجودیشون رو شناختم هر لحظه خدا رو شکر میکنم که توفیق همسری ایشون رو به من عطا کرد خداوند دو فرزند به ما عطا کرد علی آقا که زمان شهادت پدرشون هشت سال داشتند و فاطمه خانم که یکسال و نیمه 💠از خصوصیات اخلاقی شهید زرهرن بفرمایید؟ این خاطره از زبان همکارن همسرم راجع به بارزترین خصوصیت اخلاقیش یکی از مهمترین شاخصه های بارز مرتضی این بود که برای نماز جماعت ظهر و عصر در پادگان همیشه زودتر از همه کارکنان در مسجد حضور پیدا میکرد و از آنجا که صف اول نماز به تعداد پنج نفر و آنهم اکثرا جای مسئولین بود ولی ایشان پشت سر امام جماعت نماز میخواند؛ من به این موضوع که یکی از کارکنان عقیدتی و خادم مسجد بودم خیلی غبطه میخوردم تا اینکه برای اعزام به سوریه رکن یکم تیپ ثبت نام میکردند. روز اعزام فرا رسید، فرمانده تیپ سرتیپ کریمی داوطلبان را فراخواند یکی از آنها در مرخصی بود از آنجا که حضرت زینب ( س) نفرات را گلچین کرده بود، مرتضی دستش را بالا برد و از فرماندهی اذن اعزام گرفت، خلاصه اعزام شدند تا اینکه روز بیست و یکم فروردین خبر شهادتش را دادند، آنجا بود که بغض دلم ترکید و به خود گفتم آنکه عیارش بیشتر پیش خدا محبوبتر، کسی که عاشق صف اول نماز بود الان همه عاشقشند. 💠از علاقه شهید به شهید صیاد شیرازی بفرمایید؟ شهید زرهرن چه در زمان حیات شهید صیاد شیرازی و چه بعد از شهادت این شهید بزرگوار ایشون رو الگوی زندگی و کارشون و سرانجامشون قرار داده بودن مادر شهید زرهرن برام تعریف کردن زمانی که خبر شهادت شهید صیاد رسید آقا مرتضی مرخصی داشتن از دانشکده افسری و منزل بودن با شنیدن خبر شهادتشون بهم ریخته و غصه دارشدن و فورا لباس مشکی به تن کرد بودند آقا مرتضی کتاب های که راجع به ایشون بود رو مطالعه میکردن و هر لحظه بر طبق مرام و اصول شهید صیاد حرکت میکردند و خدا رو شکر این دوست شهید در حق آقا مرتضی لطف را تمام کرد و سرانجام آقا مرتضی هم ختم به شهادت شد درست همزمان با سالروز شهید صیاد در ۲۱فروردین ماه 💠از فعالیت ها و عملیات های شهید بفرمایید؟ به دلیل دارا بودن تخصص کار با مواد منفجره نزدیک به دو سال در مناطق مرزی ایران و عراق دور از خانواده اش به پاکسازی میادین مین جنگی بر جا مانده از هشت سال دفاع مقدس مشغول بودند ؛ و خودشان همیشه میگفتن اثر شگرفی بر روی ایشان بجا گذاشت زمانی که برای مرخصی می آمدن برام میگفتند نمیدونی چقد جوان دادیم چقد خون ریخته شده تا ذره ای خاک و ناموسمون دست دشمن نیفته زندگی و عزتمون رو مدیون خون پاک شهدای دفاع مقدسیم کار بسیار سخت و حساسی بود و هر لحظه امکان به شهادت رسیدنشون بود که یکی از همکارانشون هم در ضمن پاکسازی به شهادت رسیدند اما روزی و قسمتشون برای شهادت اونجا نبود 💠آیا شما موافق رفتن شهید به سوریه بودید ؟ اصل و باور هر دومون یکی بود همون قدر که آقا مرتضی آماده رفتن بود من بی تاب رفتنشون بودم ایشون بشدت اخبار رو رصد میکردن و آرزوی رفتن و دفاع از حریم اهل بیت پیامبر(ص) رو داشتن اما به واسطه تعهد به کارشون امکان پذیر نبود تا زمانی که اجازه حضور مستشاری ارتشیان توسط حضرت آقا داده شد بلافاصله آقا مرتضی خواستند که داوطلب بشند ایشون زمان دانشجویی یک وصیت نامه داشتند که هر سال اونو رو اصلاح میکردند در اون وصیت ذکر کرده بودن که خدایا کاری به من عطا کن که با اون به مردم و کشورم خدمت کنم که خدا رو شکر با کار در ارتش این امر میسر شده و انشالله بتونم با این شغل برای اسلام هم جانفشانی کنم بارها وقتی برای پاکسازی میرفتند منطقه میگفتم اینبار شهید میشند اما زمانی که گفتند میخوان برن سوریه واقعا به دلم یقین شد به شهادت میرسند به خودشون هم گفتم آقا مرتضی شما برید کشته میشید من میدونم فقط لبخند میزدند من گریه میکردم ایشون میخندیدن تصویری که از ذهنم هیچوقت پاک نمیشه واقعا شهادت ایشون به دلم یقین شده بود تاب نبودنش رو نداشتم ازشون درخواست کردم اسم نویسی نکند و ایشون برای احترام به خواسته من دست نگه داشتند من مخالفتی نداشتم برای رفتن دفاع از اهل بیت اما تحمل نبودن ایشون رو نداشتم کارشون رو سپردن به خود خانم زمان ثبت نام تموم شد و داوطلبین انتخاب شدن برای اعزام روز اعزام ایشون در مسجد پادگان نشسته بودن و با دل پر حسرت دوستان داوطلبشون رو نگاه میکردن که گفتن یکی از داوطلبان به دلیل بیماری نمتونه اعزام بشه بلافاصله آقا مرتضی با اصرار فرمانده تیپشون رو راضی به جایگزینی با خودش میکنه و به منم خبر دادن که راهی شدم حلالم کن خدا شاهده فقط تو دلم اومد بسپرمش به خود خانم زینب (س) و دیگه راضی شدم به رفتنشون 💠از آخرین تماس شهید زرهرن بفرمایید؟ دقیقا صبح ۲۰ فروردین یک روز قبل از شهادتشون با منزل تماس گرفتند حال و احوالم رو جویا شدند و خواستند با بچه ها صحبت کنند که نشد علی آقا مدرسه بود و فاطمه خانم خواب بودند مجددا عصر تماس گرفتن قبلا سابقه نداشت که در روز دوبار تماس بگیرن جویا که شدم گفتند دلتنگ بچه ها هستند با علی آقا مفصل صحبت کردن و کلی قول و قرار گذاشتند بعد که خواستن با فاطمه خانم صحبت کنند گفتم باز هم خواب هستند با بغضی سرشار از دلتنگی ما رو سپردن به خدا 💠چگونه از شهادت همسر بزرگوارتان مطلع شدید ؟ غیر از من و یکی از برادرانشون با توجه به حساسیت های شغلیشون هیچکس از رفتن و اعزام ایشون باخبر نبود خیلی قضیه پیچیده شد خبر شهادتشون رو فرمانده تیپ خدمتیشون و امام جمعه شاهرود به من دادند اما قبلا درست در لحظه شهادتشون واقعا شهادت ایشون برام محرز شد قلبا اینو حس کردم فاطمه خانم که در سنی نبود که براشون قابل فهم باشه هر جا عکس پدرشون رو میدیدن با ذوق و اشاره بابا ، بابا میکردن برای علی اون لحظات سخت بود اما مدام همه بهش میگفتن علی آقا بابات یه شیر مرد بود که با رشادت جنگیده مخصوصا همرزمانشون برای دلداری علی از خاطرات شجاعت های پدرش در جبهه مقاومت میگفتند 💠از نحوه شهادت شهید بفرمایید؟ شهید زرهرن سمت فرماندهی تخریب رو داشتند ایشون با دل و جون وظیفه اش رو به نحو احسن انجام میداد زمان استراحتشون برای امداد و کمک رسانی به کمک مردم جنگ زده میرفت و زمان درگیری مستقیم با اینکه وظیفه ای نداشت مثل یک سرباز برای خانم زینب (س) در خط مقدم میجنگید همرزم شهید می گفت با شجاعت تمام تلاشش این بود که تانک های تکفیری رو با آر پی جی بزند و یا ازشون تلفات بگیریم تا مجبور به عقب نشینی بشن... و ساعتی بعد حین درگیریها هر دو تشنه بودیم.. پایگاه 2 ما در محاصره تکفیریها افتاده بود .. به مرتضی گفتم بریم جلوی ستادگردان آب بگیریم.. مرتضی گفت: فرصت نیست.. و لحظاتی بعد تعدادی از همرزمان از ستاد گردان به سمت ما آمدند و به اتفاق آنها به سمت پایگاه 2 که در محاصره بود حرکت کردیم... ما آب همراه نداشتیم ... از زمان آغاز درگیریها ( 4-5 عصر 21فروردین)که ما رفتیم خط تا لحظه شهادت آقامرتضی ( 3-4صبح 22 فروردین) حدود 12 ساعت طول کشید.. در این مدت تا وقتی که آقا مرتضی زخمی شدن و باهم بودیم و بعدش تا زمان شهادت هیچ آبی برای نوشیدن نبود .. یاد شهادتش با لب تشنه در دیار غربت افتادم .. انگار مقدر شده بود که اینگونه تشنه لب به دیدار مولایش امام حسین (ع) نائل شود.. خوش به سعادتش ..خداوند بر علو درجاتش بیفزاید ان شاء الله. در شب درگیری ابتدا از ناحیه پهلو مورد اصابت ترکش قرار میگرن با همون حال به نبرد ادامه میدن تا اینکه مورد اصابت رگبار قرار میگرند و با لب تشنه به شهادت میرسند 💠از بی قراری های فرزندانتان بفرمایید؟ علی آقا تا یه مدت بعد از دیدن پیکر پدرش میگفت بابام چه راحت خوابیده بود هدف از رفتن پدرشون رو براشون میگم مایه افتخار ماست و خدا رو هر لحظه برای این سعادت شاکریم اما بی قراری و دلتنگی چیزی نیست که ثانیه ای از یاد بچه ها بره بهشون گفتم بابا رفته پیش خدا اتفاق همین دیروز رو میگم فاطمه خانم که الان ۳ سالش تموم شده با چادرش کنارم به نماز ایستاده بود و تمام طول نمازش فقط میگفت خداجونم لطفا بابامو بهم پس بده آخه دلم براش تنگ شده این یک نمونه از دلتنگی های هر روزه بچه هاست 💠آیا شهید وصیت نامه داشتند ؟ متاسفانه آخرین وصیتنامه ایشون که همراهشون بوده در بحبحوه جنگ مفقود شده و ما هم چشم انتظار پیدا شدنش هستیم 💠در پایان چه نصیحتی برای جوانان دارید؟ نصیحت نه اما ازشون خواهش دارم که با بصیرت باشند اسلام واقعی رو بشناسند و اهل ولایت فقیه باشند سخن آقا امیر المومنین رو آویزه گوششون کنن که هر کس در وقت یاری رهبرش در خواب باشد زیر لگد دشمنان بیدار خواهد شد انشالله زیر سایه اسلام و رهبری امام خامنه ای هر چه زودتر شاهد ظهور امام عصر مهدی (عج) باشیم 💠و در انتها گوش جان میسپاریم به خاطره از شهید زرهرن یک روز با آقا مرتضی زرهرن و مجید پوررضا (همکار مرتضی که بعد شهادت جایگزین آقا مرتضی شد) رفتیم برای امحای گلوله های عمل نکرده ، مرتضی و مجید خرج ها رو کنار گلوله ها کار گذاشتن و بعد روشن کردن فیتیله ، ما سریعا سوار ماشین شدیم و از محل فاصله گرفتیم چون من دوربین داشتم، آقا مرتضی گفت میتونی از لحظه انفجار فیلم بگیری ؟ گفتم باشه ولی مطمئنی شما که ترکش ها تا اینجا نمیاد؟ مرتضی با همون لبخند زیبای همیشگی گفت: اتفاقی نمیفته من بین راه پیاده شدم و مرتضی و مجید با ماشین به پشت یه ساختمان دویست متر عقب تر رفتند. من روی محل انفجار زوم کردم که عکس بگیرم با انفجار گلوله ها، چند تا ترکش از کنار سرم عبور کرد.خواست خدا بود که اتفاقی نیفتاد! مرتضی و مجید بعد یک دقیقه اومدند. مرتضی خندید و پرسید تونستی عکس بگیری؟ گفتم: آره ولی نزدیک بود سرم رو بخاطر عکسای شما بچه های مهندسی از دست بدم! مرتضی گفت: " نه بابا مگر ترکش ها تا اینجا اومد و ادامه داد طبق محاسبات نباید شعاع ترکش تا اینجا باشه روزهای اول بود که من به سوریه رفته بودم؛ با خودم گفتم آقا مرتضی نزدیک بود کار دستم بده با این محاسباتش. خودش رفت پشت پناهگاه و منو به خطر انداخت! دو روز بعد دشمن به خط ما حمله کرد و من و مرتضی از ستاد تیپ به خط رفتیم. آنجا بود که مرتضی چون شیری به سمت دشمن و گلوله ها می رفت و هیچ ترس و واهمه ای از گلوله و خمپاره و جهنمی و.. نداشت و من بدنبال مرتضی می رفتم و اینبار در دل تحسینش میکردم و متعجب از اینهمه شجاعت یاد آن روز افتادم و اینکه نظرم چقدر اشتباه بود درباره مرتضی او نه تنها هیچ ترسی در وجودش نبود که بسیار شجاع و نترس بود و چون مولایش امام حسین (ع) به سمت خطر می شتافت که در روز عاشورا فرمود: " إن کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی"، "اگر دین محمد(ص) جز با کشتن من پا بر جا نمیماند پس ای شمشیرها مرا دریابید" مرتضی نیز به مولایش اقتدا کرده بود و گویا در دل چنین می گفت " اگر باخون من حریم اهل بیت حفظ می شود، اگر باشهادت من ناموس شیعه و حریم ولایت حفظ می شود،پس ای گلوله ها و ترکش ها مرا دریابید " و سرانجام نیز به کمال مطلوب و بالاترین درجه یعنی مقام شهادت رسید و در جوار سرور و سالار شهیدان جاودانه شد
- ۹۷/۱۲/۰۷